جدول جو
جدول جو

معنی علاقه دار - جستجوی لغت در جدول جو

علاقه دار
(بُ شِ کَ)
دارندۀ علاقه. علاقمند. کسی که تعلق خاطر دارد. کسی که دوست دارد. رجوع به علاقه شود، مرتبط. (ناظم الاطباء) ، منسوب، متعلق، کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه مند شود
لغت نامه دهخدا
علاقه دار
کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلایه دار
تصویر طلایه دار
پیشاهنگ، جلودار، سردسته، فرمانده طلایه، رئیس جلوداران سپاه، برای مثال هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایه دار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی - ۵۲)، دیده بان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاه دار
تصویر کلاه دار
کسی که کلاه بر سر دارد، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
خداوند ملک و مالک و زمین دار. (ناظم الاطباء). تعلق دار. و رجوع به تعلق و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ گُ)
وزین. گران
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت وسیرت نیک. خوشمزه. سلیقه مند. سلیقه شعار. (ناظم الاطباء). آنکه حسن انتخاب دارد. رجوع به سلیقه مند شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دیده بان:
هنوز میر خراسان به راه بود که بود
طلایه دار برآورده زان سپاه دمار.
فرخی.
طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان
نشیند هر گلی بر دشت و او بر کوهسار آید.
فرخی.
آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم
ز اول به چند روز بیاید طلایه دار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاشه دار
تصویر لاشه دار
گران سنگین وزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاقه دستار
تصویر علاقه دستار
فش دستار منگله دستار
فرهنگ لغت هوشیار
سر پیشسپاه، پیشسپاهی امیر طلایه رئیس جلو داران فرمانده مقدمه سپاه، هر یک از افراد طلایه. دیده بان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلایه دار
تصویر طلایه دار
فرمانده مقدمه سپاه، رییس جلوداران، هر یک از افراد طلایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلایه دار
تصویر طلایه دار
پیشاهنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقه دارم
تصویر علاقه دارم
دلبستگی دارم
فرهنگ واژه فارسی سره
باسلیقه، خوش سلیقه، سلیقه مند
متضاد: بی سلیقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرچم دار، پیش آهنگ، پیش رو، پیش تاز، پیش قراول، جلودار، طلایه بان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در روستای چینوی کتول، تنه ی درخت پوسیده و شکاف دار
فرهنگ گویش مازندرانی